چیزی باشد از چرم بافته یا از ریسمان تافته که دستهای اسبان را بدان بندند. (برهان) (از جهانگیری) (آنندراج) ، شبه و نظیر. (برهان) (آنندراج). شبیه و نظیر. (جهانگیری)
چیزی باشد از چرم بافته یا از ریسمان تافته که دستهای اسبان را بدان بندند. (برهان) (از جهانگیری) (آنندراج) ، شبه و نظیر. (برهان) (آنندراج). شبیه و نظیر. (جهانگیری)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان شیراز. واقع در پنج هزارگزی شمال باختری شیراز. سکنۀ آن 1216 تن. آب آن از قنات و نهر عظیم تأمین می شود. راه آن فرعی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان شیراز. واقع در پنج هزارگزی شمال باختری شیراز. سکنۀ آن 1216 تن. آب آن از قنات و نهر عظیم تأمین می شود. راه آن فرعی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
کنایه است از بیوفا و هرجایی و کسی که هر دم دل به دیگری دهد و او را بوالهوس خوانند. (از برهان) (از ناظم الاطباء). کنایه از متلون مزاج است. (آنندراج). بلهوس. (غیاث) : ای ده دلۀ صددله دل یکدله کن، متردد و پریشان خاطر. (غیاث) ، آنکه هر لحظه به اعتقادی و کیشی باشد. (از برهان) (از ناظم الاطباء) ، کنایه از مردم دلیر و شجاع است. (از آنندراج) (از غیاث). شجاع و دلیر و دلاور. (ناظم الاطباء). بغایت دلیر. (شرفنامۀ منیری). شجاع و دلیر یعنی کسی که دل او به قدر ده تن باشد. (انجمن آرا)
کنایه است از بیوفا و هرجایی و کسی که هر دم دل به دیگری دهد و او را بوالهوس خوانند. (از برهان) (از ناظم الاطباء). کنایه از متلون مزاج است. (آنندراج). بلهوس. (غیاث) : ای ده دلۀ صددله دل یکدله کن، متردد و پریشان خاطر. (غیاث) ، آنکه هر لحظه به اعتقادی و کیشی باشد. (از برهان) (از ناظم الاطباء) ، کنایه از مردم دلیر و شجاع است. (از آنندراج) (از غیاث). شجاع و دلیر و دلاور. (ناظم الاطباء). بغایت دلیر. (شرفنامۀ منیری). شجاع و دلیر یعنی کسی که دل او به قدر ده تن باشد. (انجمن آرا)
دو سبو دو کوزه قلتین. توضیح: در حدیث آمده: اذا بلغ الما قدر قلتین لم یحمل خبثا شافعیان باین حدیث بسیار استناد کنند:) تا در یمینت یم بود بحر از دو قله کم بود بل کان همه یک نم بود از مشک سقا ریخته (خاقانی 381)
دو سبو دو کوزه قلتین. توضیح: در حدیث آمده: اذا بلغ الما قدر قلتین لم یحمل خبثا شافعیان باین حدیث بسیار استناد کنند:) تا در یمینت یم بود بحر از دو قله کم بود بل کان همه یک نم بود از مشک سقا ریخته (خاقانی 381)